شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
7
پاسخ
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.
لینک های جالب
در اینجا چند لینک جالب برای شما گذاشته ایم. لذت ببرید! :)درخواست همیاری
آرزوی قلبی ما زنده نگهداشتن یاد و خاطره حماسهسازانی است که برای حفظ شعائر اسلامی، استقلال ارضی و حیثیت ملی، طی 8 سال دفاع مقدس و حتی در جبهه سازندگی پس از آن دوران، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند؛ مسلماً این امر محقق نخواهد شد مگر بازماندگان آن دوران طلایی و خانواده محترم آنان ما را در هر چه پربارتر شدن مطالب این سایت یاری رسانند.
تماس با ما:
info@gordanhamze.ir
f.mehdibarzi@gmail.com
هوالرئوف
روز عملیات بدر تو کانالای کشاورزی و تو دشت مشرف به اون تا چشم کار میکرد تانک تی ۷۲ عراق بود و بس! تیربارهای عراق امون رو از بچه ها گرفته بودن و بواقع میشه گفت زمین و زمان رو به گلوله بسته بودن تو اون شرایط ما بودیمو چند قبضه آرپی جی و بعد چند کلاش در برابر تانکهای کاملا ضد ارپی جی! تو اون شرایط خیلی حساس و بواقع وحشتناک یه دفه ناصر کاوه با اون سن و سال کم و جثه نحیفش نیم خیز شد و فریاد زد بچه ها نترسین میجنیگم الله اکبر و تا کلمه الله اکبرش تموم نشده بود کالبیر تانک درست وسط پیشونی این بزرگ مرد کوچک رو نشونه رفت و درجا اونو به کما بردش بطوریک کف از دهانش بیرون میزد یادمه علی اقبالی برای اینکه به بچه ها روحیه بده سریع جنازه نیمه جان کاوه رو کشید طرف خودش و پیشونی تیرخوردشو با باندی بست و گفت نگران نباشید هیچی نشده! ولی همه فهمیدن اگر چه عملیات بدر به جایی نرسید ولی خیلیا از جمله همین کاوه به شرف شهادت و بالاترین روزی رسیدن!!
سلام آقای غیاثوند
ممنون از خاطره ای که گفتید
دنبال عکسی برای شهید ناصر کاوه در آرشیو سایت می گشتم تا به خاطره خوبتون که به صورت پست جداگانه در سایت منتشر شده اضافه کنم که دیدم این شهید عزیز یکی از سه نفری هست که در دفتر شهید احمدیزاده دستنوشته داره اما هیچ عکسی از ایشون نداریم. چند سال پیش که نوشته های دفتر شهید احمدیزاده رو تایپ کردم و گذاشتم سایت، سعی کردم برای همه عزیزانی که در دفتر شهید احمدیزاده دستنوشته داشتند عکسی پیدا کنم و به عنوان عکس شاخص به پستهای مربوطه اضافه کنم و فقط برای سه نفر از هیچ کجا نتونستم عکسی پیدا کنم و خبری بگیرم. اونقدر که اصلا نمیدونستم ناصر کاوه شهید شده و اسم ایشون در بخش ایثارگران دفتر شهید احمدیزاده گذاشته شده بود.
خیلی ممنونم که برامون نوشتید. از اونجاییکه از شهید کاوه عکسی نداشتم که به خاطره شما ضمیمه کنم، دستنوشته اشون رو به پست مورد نظر اضافه کردم
بسیار سپاسگزار خواهم بود اگه عکسی از شهید عزیزمون دارید برام ارسال کنید.
اما عکس من:
تو عکس جمعی گردان حمزه قبل از عملیات بدر تو منطقه خیبر- نشسته از راست نفر چهارم! خیلی از بچه ها رو اسماشون تا مدتی قبل یادم بود که متاسفانه الان یادم رفته ولی میدونم چندتاشون مثل معینی که به اسارت رفتن جزو بسیج مسجد الهادی بودن مثل خود شهید کاوه کسی مثل وفایی هم که شهید شد دقیقا نمیدونم از کجا بود هر چند تا اونجاکه یادمه ایشون مفقود الاثر شد!
هوالرئوف
من متوجه نشدم، مگه این عکسی که بالای همین نوشته ها تو آلبوم آقای نصیری دهقان گذاشته شده و کلاشی دستشه مربوط به کاوه نیست؟ کاوه یه برادر بزرگتر داشت که البته اسم کوچیکش رو فراموش کردم همون موقع ها به من گفت که سپاه محل اعزام کاوه شهادت اون رو قبول نکرده چون جنازه ای از این شهید و شهدای دیگه ی گردان تو اون عملیات به علت آب انداختن عراق تو کانالها برجای نمونده بود و بمن گفت تو که از نزدیک شاهد شهادتش بودی بیا و شهادت بده که من بعنوان همرزم کاوه به محل اعزامش رفتم و شهادت دادم بهر صورت عکسی که الان تو آلبوم آقای نصیری دهقان گذاشتین همون کاوه معروف و کم سن و ساله که وصفش رفت! اما یه چیزی بهتون بگم من بعنوان تک تیرانداز دسته همیشه با مرتضی پازوکی بودم و علاقه خیلی زیادی هم بین ما بود تا بعد از عملیات بدر که من رفتم گردان حبیب و تا الان علیرغم علاقه خیلی زیادی که به ایشون داشتم خبر نداشتم که ایشون هم به شهادت رسیده تا پریروز که کنار معرفی نام ایشون در یکی از عکسهای بالا کلمه شهید رو دیدم خیلی بهم ریختم اخلاقی که این انسان بزرگ داشت جز این هم انتظاری ازش نمیرفت عجب روزگاریه!
—
واااای خدای من راست میگید
دست شما درد نکنه
اونموقع که آقا پسر محترم برادر دهقان این عکس ها رو برامون فرستادند و در سایت منتشر کردم اسم این شهید از قلم افتاده بود
خدا رو شکر که شما و آقای نصیری دهقان باعث شدید عکس این شهید بزرگوار رو هم دیگه الان در کنار دستنوشته اشون در دفتر شهید احمدیزاده داشته باشیم.
هوالرئوف
نمیدونم کسی از بچه ها از حالو هوای اون روزای گردان البته قبل و بعد از عملیات بدر چیزی براتون فرستاده یا نه اگر دوستان مطلبی نفرستادن سعی میکنم اون چیزاییکه تو ذهنمه و جالب هم هست براتون ارسال کنم تا دوستان استفاده کنن!
—
راستش سینه های مالامال از خاطرات خوب تنها خاطرات بسیار محدودی رو از اون روزها برای سایت ارسال کردند.
خوشحال میشیم خاطره های ارزشمندتون رو برامون ارسال کنید.
و من الله التوفیق
سپاس و قدردانی
سلام برادر غیاثوند من احمد نظری برادر شهید سعید نظری از بچه های گردان حمزه نفر اول نشسته در عکس دسته جمعی هستم.
راستش داریم یه کتاب چاپ میکنیم در مورد اون عملیات از گردان حمزه بینهایت به شما احتیاج دارم.
—
سلام
متأسفانه از ایشون شماره تماسی ندارم
درخواستتون رو همراه با شماره موبایلتون به آدرس ایمیل ایشون ارسال کردم
امیدوارم ایمیلشون رو چک کنند و پاسخ شما رو بدهند.
بی نهایت سپاس.
—
سلامت باشید
امیدوارم باهاتون تماس بگیرند